پارت ۱۲۲

این بار تصمیم گرفتن با ماشین برن. جونگ‌کوک پشت فرمون نشست، تهیونگ هم کنار دستش. ات و جونگ‌سو عقب جا گرفتن.

جونگ‌سو همون‌طور که کمربندشو می‌بست، رو به ات گفت:
– «من امروز می‌خوام یعالمه وسیله بخرم. هرچی دیدم می‌گیرم.»

ات لبخند کوتاهی زد و گفت:
– «آره… منم همینطور. دیگه امروز هرچی دستم بیاد می‌خرم.»
بعد کمی خم شد سمت جونگ‌سو، با شیطنت تو گوشش زمزمه کرد:
– «البته کارتمو نیاوردم. باید زحمتشو شوهر بکشه.»

جونگ‌سو نتونست جلوی خنده‌شو بگیره، سرشو پایین انداخت و ریز خندید. بعد با همون حالت خنده‌آلود جواب داد:
– «آره خب، برای منم همینطوره.»

هر دو با نگاه‌های همدیگه قاطی شدن و بی‌صدا زدن زیر خنده.

از آینه‌ی جلو، نیم‌نگاه جونگ‌کوک به اون دو تا افتاد. لبخند محوی روی لبش نشست اما چیزی نگفت، فقط مسیرشو ادامه داد.

وقتی به پاساژ رسیدن، ماشینو پارک کردن و پیاده شدن. اول راهی رستوران شدن تا ناهار بخورن.

ات و جونگ‌سو جلوتر از همه حرکت کردن. دست همو گرفتن و مثل دو تا خواهر پرحرف و شاد، با ذوق از ویترین مغازه‌ها حرف می‌زدن.

تهیونگ عقب‌تر، بازویشو انداخت دور دست جونگ‌کوک و با لحن کشدار و زنونه گفت:
– «خب بریم دیگه آقایــــی.»

جونگ‌کوک اول مات نگاهش کرد، بعد بی‌اختیار خندید. دستشو بالا آورد و با کف دست یه ضربه‌ی سبک پشت سر تهیونگ زد.
– «خفه شو.»

تهیونگ با ناله‌ی نمایشی سرشو گرفت و گفت:
– «آخ! دیدی خشونت خانگی رو!»

جونگ‌سو که جلوتر بود، برگشت و با خنده داد زد:
– «تهیونگ! بازم گیر دادی به کوکی؟»

ات لبخند خیلی کوتاهی زد، اما مثل همیشه سریع جمعش کرد و نگاهشو به سمت ورودی رستوران برگردوند.

جونگ‌کوک با صدای ملایم گفت:
– «بجنبین… بریم که دیگه معده‌م صدام می‌کنه.»

و چهارتایی، یکی‌یکی وارد رستوران شدن.
دیدگاه ها (۱)

پارت ۱۲۳

پارت ۱۲۴

پارت ۱۲۱

پارت ۱۲۰

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟑ات هنوز تو فکر خواب بود که ص...

black flower(p,239)

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط